- بسقو کردن
- پنهان شدن، در کمین نشستن
معنی بسقو کردن - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
کفایت کردن، راضی شده خشنود شده. کفایت کردن، راضی شدن خشنود شدن
ذبح کردن، سر بریدن، سر بریدن حیوانی حلال گوشت را
افتادن فرود آمدن بر زمین، به انحطاط اخلاقی مواجه شدن: در منجلاب فحشا سقوط کرد، تسلیم شدن به مردی به طور نامشروع فاسد شدن زن. یا سقوط کردن شهری یا کشوری. به تصرف غالب در آمدن شهر یا کشور. یا سقوط کردن دولت. بر کنار شدن وزیران از کار
کمین کردن و منتظر فرصت بودن
افتادن و بر زمین فرود آمدن، به پستی افتادن
ذبح کردن، گلو بریدن، سر بریدن گاو یا گوسفند
Crash, Fell, Plummet
разбиваться , падать
abstürzen, fallen, stürzen
розбиватися , падати
rozbijać się, spaść, spadać
坠毁 , 坠落 , 跌落
colidir, cair
schiantarsi, cadere
estrellarse, caer, caer en picado
s'écraser, tomber, chuter
neerstorten, vallen
दुर्घटनाग्रस्त होना , गिरना
menabrak, jatuh, terjun
تحطّم , سقط
충돌하다 , 떨어지다
להתרסק , ליפול , ליפול
墜落する , 落ちる , 急降する
çarpmak, düşmek
kuporomoka, kuanguka
ชน , ตก , ตก
ধাক্কা খাওয়া , পতন হওয়া , পড়া
حادثہ ہونا , گرنا
باخر رسانیدن چیزی را بسر بردن، موافقت کردن با چیزی
شتاب، تعجیل، پیش افتادن
آفکانیدن